٩٨

چند روزه دیگه میشه سى سالم.

امروز صبحانه دادم به جوجه که میخواست بره مدرسه. موهاى اون یکى جوجه رو بستم که بره سر کار. اون یکى جوجه خودش رفت ندیدمش ، لباساشونو از دیشب آماده کرده بودن. آهنگ دانلود کردم . صبحانه خوردم. خونه رو جمع کردم. لباساشونو جمع کردم تا کردم.لباس چرکها رو انداختم توى سبد. دستشویى رو شستم .مبلها رو بلند کردم و گذاشتم سر جاشون. استکانهاى چاى و آشغالهاى شکلاتها رو جمع کردم. لحاف تشکهاشونو جمع کردم. ظرفها رو جمع و جور کردم گذاشتم توى ماشین و شروع کردم به موسیقى گوش دادن و غذا پختن. شستم و خرد کردم و پختم و توى ظرف ریختم و خوردیم. ظرفها رو شستم. سفره رو تدم که پرنده ها باقیه نونها و برنج ها رو بخورن. بقیه رفتن بخوابن من نمى خوابم ظهرها. جارو کشیدم و کمى گردگیرى کردم و چاى گذاشتم. آشغالهاى تفکیک شده رو گذاشتم دم در. بیدار شدن چاى ریختم بخوریم. جوجه لیمو ریخت توى چاى. استکانا رو جمع کردم.ظرفها رو از توى ظرفشویى برداشتم و گذاشتم سر جاشون و دارم میرم گاز رو تمیز کنم و وسایل شام رو آماده کنم.


اینگونه شروع شد سى سالگى من.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایسر رایانه فومن معرفی بهترین سات فروش کتونی و پوشاک کفش تست مطلب شماره ۲ مرجع بهترین های اینترنت فروشگاه کفش زیبا آموزش رمان نویسی | خانه رمان Daniel Kristen در جستجوی لبخند تبیان